دوست دارم
یادته یه روز بهت گفتم دوست دارم ،میمونم تا ابد من باهات
یادمه گرفتی دستامو آروم تو گوشم گفتی منم میمونم همیشه به پات
دست کشیدم رو موهات سر گذاشتم رو شونه هات اشکی نداشتم بریزم ،
گفتم بهت عاشقتم اگه بخوای با یه اشاره جونمم میدم برات
گفتی تو نفسی همه کسی خدا تورو هدیه داده ،خیره شدم به اون چشات
یه شبنم ناز و قشنگ سر خورد از گوشه چشمتو رفت رو گونه نازتو جون داد رو لبات
یه لحظه لرزید تن من ،حرفیرو که باید میگفتم رو نگه داشته بودم
ولی زدم ،گفتم بهت میشم ستاره تو آسمونت میشم ماه میتابم من به شبات
ولی الان من موندمو قاب چشات ،یه صندلی که خالیه هنوز هم هستم چشم به رات
نگفته بودی خیلی زود ،برمیگردی پیش خدات
شدی ستاره گفتی تو خواب ،هستم توی آسمونات ،شدم یه عاشق بی جون خسته شدم از بی وفاییات
اخه خدا چرا این عاشقا نمیرسن به همدیگه حتی توی قصه هات؟
چرا نداره زمونه چشم دیدن عاشقارو ؟چرا میریزه بیخودی خون بی گناهارو؟
کاش که منم میمردم میرفتم تو آسمون ،میدیدم عشقمو میگفتم بهش دیدی آخر شدم
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: شعر